شهادت فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب سلام الله علیها
دو جـوانـمـرد مـهـیّـا هـستند دست پـروردۀ سـقـا هـستـنـد قـدشان رفـته به دایی ها شان چقدر خوش قـد و بالا هستند شیرِ خاتون دو عالم خوردند شیر مردان به صحرا هـستند گـرد بادند و به هم میریزند شب طـوفـانـی دریـا هـستـند مرتضایند به شکل دو جوان این دو عیسی دو موسی هستند زینـبـیانـد و نـژاد عـشـق اند بچـۀ حـضرت زهـرا هـستند مادر از خـیمه ولی میگویند بـرگ سـبز من تـنها هـستـند تشنگی از نـفـس انـداخـتـشـان عـاقـبت در قـفـس انداخـتـشان قـصد جان دو بـرادر کـردند نـیـزهها را دو بـرابـر کردند از دو سو از دو طرف با خوناب نوک سرنیزه خود تر کردند آنقدر بر تنـشان ضربه زدند که شـبـیـه تـن اکـبـر کـردنـد هیچ کس نیست بگـوید اینان هـیچ فـکـر دل مـادر کردند؟ تا خـیـال هـمگـی راحـت شد سرشان نـیّت خـنجـر کـردند دید زینب به بدنها سر نیست هـیچ دل، مثل دل مـادر نیست شام شد؛ شعـله که بالا بردند وقت غارت شد و یکجا بردند چادر دخترکان تا میسوخت هـمگـی فـیـض تـماشا بردند گـل سـر، پـیـرهن و گهـواره هر چه دیـدند به یغـما بردند وای حتی؛ بـدنی عریـان شد کـفـنـش را سر دعـوا بـردند دخترک داشت تماشا میکرد آمـدنـد و ســر بــابــا بـردنـد با غـرض پیـش نگـاه زیـنب به سر نیزه دو سر را بردند تـا بـسـوزد جـگــر مـادرشـان تاب میخورد به نیزه سرشان |